عملی که هیچ بشری قادر به انجامش نیست!
کمال شکر و کامل ترین شکر به این است که انسان با زبان دل و خلوص نیّت به درگاه الهی اعتراف کند که پروردگارا! من از به جا آوردن کمترین شکر و کوچکترین نعمت تو عاجز و ناتوانم ، زیرا توفیق شکرگزاری، خود نعمت جدیدی است .
«الحمدالله الذی إلیه مصائر الخلق، وعواقب الأمر نَحمَدُهُ علی عظیم إحسانِهِ ، ونیرّ بُرهانِهِ، و نوامی فضله وامتنانه، حَمداً یکونُ لحّقه قضاءً ، ولشکره أداءً، وإلی ثوابه مُقرّباً ،وَ لِحُسنِ مَزیدِه موجباً ».
امیر بیان علی (علیهالسلام) در این فرازی از خطبه نورانی182نهج البلاغه، ضمن حمد و ستایش حضرت حق، از فضل و احسان فراوانی که یگانه خالق هستی در بندگان خویش عنایت نموده ،سخن به میان آورده و در این باره به زیبایی میفرماید:
«ستایش خداوندی را سزاست که سرانجام خلقت، و پایان کارها به او بازمی گردد، خدا را بر احسان بزرگش ،و برهان آشکار، و فراوانی فضل و آنچه بدان بر ما منّت نهاده است میستاییم، ستایشی که حق او را اداء کند، و شکر شایسته او را به جا آورد، به ثواب الهی ما را نزدیک گرداند، و موجب فراوانی نیکی و احسان او گردد».
سخن مولای متّقیان حامل این پیام ارزنده است که انسان همواره باید در زندگی به یاد خدا بوده و در مقابل نعمتهای فراوانی که او در اختیارش قرارداده به شکر و سپاس از آن آفریدگار مهربان بپردازد.
اهمیّت مسئله شکرگزاری به اندازهای است که خداوند بی همتا غفلت از آن را هرگز مجاز ندانسته و از این جهت به شدّت مردم را مورد مذمّت و سرزنش خویش قرار داده و در این باره فرموده است:
(اِنَّ الله لذوفضلٍ علی الناس ولکنّ اکثرالناس لا یشکرون) ؛ خداوند نسبت به بندگان خود احسان میکند، ولی بیشتر مردم شکر او را بجا نمیآورند .
پیرامون موضوع شکر، آن چه مسلّم است آن است که این شکر در مقابل نعمتهای بی شماری است که خداوند بی همتا به ما عنایت فرموده است، اما در این میان به این مطلب نیز باید معترف بود که نعمتهای الهی به گونهای هستند که سر تا پای وجودمان را فراگرفته و به اندازهای فراوان است که ما حتی قادر به شمارش آن نیستیم ،تا چه برسد به اینکه شکر آن را بجا آوریم ،چرا که شکر نعمت، زمانی امکان پذیر است که ما نعمت را بشناسیم ، در حالی که هیچ انسانی در این عالم هستی نمیتواند چنین ادّعایی داشته باشد که من به این شناخت و معرفت دست یافتهام .
بنابراین باید در مقابل چنین خدایی زانوی ادب بر زمین نهاده و زبان به عجز گشاییم که خدایا ما به این حقیقت معترفیم که حتّی توان شناخت کوچکترین نعمتهایی را که به ما ارزانی داشتهای نداریم.
در حدیثی ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت ،امام صادق(علیهالسلام) پیرامون این امر فرموده است: «و تمام الشکر ألاعتراف به لسان السِّرِ ّخالصاً لله عزوجل بالعجز عَن بلوغ أدنی شکره، لانّ التوفیق للشکر نعمة حادثة یجب الشکر علیها، وهی أعظم قدراً و أعزّ و جوداً من النعمة التی مِن أجلها وفقت له، فیلزمک علی کل شکرٍ شکرٌ اَعظم مِنه إلی ما لا نهایة لَهُ...) ؛ کمال شکر و کامل ترین شکر به این است که انسان با زبان دل و خلوص نیّت به درگاه الهی اعتراف کند که پروردگارا! من از به جا آوردن کمترین شکر و کوچکترین نعمت تو عاجز و ناتوانم ، زیرا توفیق شکرگزاری، خود نعمت جدیدی است که خدا به بنده خویش عنایت فرموده، بنابراین بر خود این توفیق نیز شکر دیگری لازم است، و این توفیق شکر به مراتب قدر و منزلتش بالاتر و وجودش عزیزتر است از نعمتی که به خاطرش موفّق به شکر شدی، روی این حساب بر هر شکری، شکری جداگانه لازم است که این موضوع سر به بی نهایت میزند .
با توجّه به فرمایش نورانی امام صادق (علیهالسلام) میتوان گفت: از آغاز خلقت تا کنون هیچ انسانی نتوانسته موفق به ادای شکر شود و در آینده نیز چنین مهمّی به وقوع نخواهد پیوست ، و شاید در این باره بتوان گفت: خالق هستی با کرم و لطف خویش، همین اقرار ما به عجز از«شکرگزاری» را به عنوان شکر به حساب میآورد.
در این میان ممکن است عدهای گمان کنند حال که ما قادر بر شکر الهی نیستیم، بنابراین از چنین تکلیفی معاف بوده و در این باره هیچ وظیفهای متوجه ما نیست.
در پاسخ به این پندار غلط باید گفت: درست است که ما توان شکر نعمتهای الهی را نداریم اما این بدان معنا نیست که ما نسبت به ادای شکر الهی هیچ وظیفهای نداشته باشیم ،بلکه باید در این مسیر قدم نهاده و به قدرت و توان و نیروی خویش ادای تکلیف نماییم.
توجّه به نعمتهای الهی و تلاش در جهت به جا آوردن شکر آنها، شعله عشق خدا را در اعماق جان ما فزونتر نموده و خانه قلب ما را از نور ایمان روشن و منوّر می سازد.
نعمت بزرگی که کمتر به آن توجّه میشود! در میان انبوه نعمتهای فروانی که خالق هستی در اختیارمان قرار داده است، یک نعمت که همیشه همه جا به اما بوده و تا زمانی که چراغ حیات در وجودمان روشن است ما را همراهی میکند. آن نعمت ارزشمند، نعمت نفس کشیدن است که خداوند مهربان از سر لطف و محبت آنرا به ما ارزانی داشته است. نعمت تنفّس به اندازهای مهمّ است که اگر کمترین اختلالی در دستگاه آن پدید آید، عرصهی زندگی بر انسان تنگ و به رنج و مشقت فروان مبتلا خواهد شد.
زمین باید به دور خورشید بگردد تا فصلها پدید آید و نیز باید به دور خود بگردد تا شب و روز پدید آید، آفتاب بر زمین بتابد تا قسمتی از آبها تبخیرش و دو سپس گیاهان و درختان در اثر تبخیر آب و بارش باران برویند و بدنبال آن عمل کربن گیری به وسیلهی میلیاردها گیاه و درخت انجام می شود و طی مراحل بسیار حساس و پیچیده اکسیژن زمین تأمین شود تا در نتیجه انسان به راحتی نفس بکشد.
ما اگر بخواهیم تا حدودی با موضوع تنفس آشنا شویم و به ماهیت و چیستی آن پی ببریم، هزاران کتاب را باید در این باره مطالعه نماییم، بنابراین اگر پیرامون موضوع شکرگزاری از حضرت حق منصفانه نظر بدهیم باید بگوییم که ما حتّی نسبت به نعمت تنفس که به نظر ساده و کوچک میآید، ادای شکر نکرده و حقش را بجا نیاوردهایم. در حدیثی امام صادق(علیهالسلام) در مورد نعمت نفس کشیدن و لزوم شکرگزاری از پروردگار عالم در این باره میفرماید:«فی کل نَفَسٍ مِن انفاسک شکرٌ لازمٌ لک، بَل ألف أوأکثر...» 4 ؛ در هر نفسی از نفسهای تو، شکری لازم است برای تو، بلکه هزار شکر و یا بیشتر.
چنان چه ملاحظه میفرمایید، امام(علیهالسلام) در مورد شکر ، شخص را بیان نفرموده است و در این باره از کلمه( أو اکثر) یعنی بلکه بیشتر ، استفاده نموده است که این خود بیانگر آن است که به جهت همین نعمت به هزاران هزاران شکر لازم است که بدیهی است چنین امری از توان بشر خارج است.
نمونهای کم نظیر از شکرگزاری!
نقل است که حضرت داوود(علیهالسلام) به پروردگار عرض کرد: پروردگارا! همنشینم را در بهشت به من معرفی کن و نشان بده کسی را که مانند من از زندگی بهشتی بهرهامند خواهد شد؟ خداوند فرمود: همنشین تو در بهشت، «متی» پدر حضرت یونس است داوود اجازه خواست به دیدار متی برود، خداوند هم اجازه داد، داوود با فرزندش سلیمان به محل زندگی او آمدند. خانهای را دیدند که از برگ خرما ساخته شده، پرسیدند : متی کجاست؟ در پاسخ گفتند: در بازار است هر دو به بازار آمدن از محل متی پرسیدند، در جواب گفتند: او در بازار هیزم فروشان است، در بازار هیزم فروشان سراغ او را گرفتند عدهای گفتند ما هم در انتظار او هستیم .
داوود و سلیمان به انتظار دیدار او نشستند، ناگاه متی در حالی که پشتهای از هیزم بر سر گذاشته بود آمد. مردم به احترام او برخاستند و پشته را از سر او گرفته بر زمین نهادند، متی پس از حمد خدا هیزم را در معرض فروش گذاشت و گفت: چه کسی جنس حلالی را با پول حلال میخرد؟ یکی از حاضران هیزم را خرید، در این وقت داوود و سلیمان به او سلام دادند، متی آنها را به منزل خود دعوت نمود و با پول هیزم مقداری گندم خرید و به منزل آورد و آن را با آسیاب آرد کرد و خمیر نمود و آتش افروخت و مشغول پختن نان شد.
در آن حال با داوود و سلیمان به گفتگو پرداخت تا نان پخته شد مقداری نان در ظرف چوبی گذاشت، و بر آن کمی نمک پاشید و ظرفی پر از آب هم در کنارش نهاد، به دو زانو نشست و مشغول خوردن شدند. متی لقمهای برداشت خواست در دهان بگذارد، گفت: بسم الله و خواست ببلعد گفت الحمدلله . و این عمل را در لقمه دوّم و سوّم و...نیز انجام داد.
آنگاه کمی از آب با نام خدا میل کرد. هنگامی که خواست آب را بر زمین بگذارد خدا را ستود، سپس چنین گفت: الهی چه کسی را مانند من نعمت بخشیدی و درباره اش احسان نمودی؟ چشم بینا و گوش شنوا و تن سالم به من عنایت کردی و نیرو دادی تا توانستم به نزد درختی که آن را نکاشتهام و نه در حفظ آن کوشیدهام، بروم و آن را وسیله روزی من قرار دادی و کسی را فرستادی که آن را از من خرید و با پول آن گندمی خریدم که با آن نان پختم و با میل و رغبت آن را خوردم تا در عبادت و اطاعت تو نیرومند باشم، خدایا تو را سپاسگزارم . پس از آن متی گریست در این موقع داوود به فرزندش سلیمان فرمود: فرزندم ،بلند شو برویم من هرگز چنین بندهای مانند این شخص ندیده بودم که به پروردگارش سپاس گزارتر و حق شناس تر باشد.
پی نوشت ها :
1 فرازی ازخطبه182نهج البلاغه،ص344، ترجمه محمد دشتی
2 سوره بقره،آیه 243
3ـمصباح الشریعه،ص25
4 همان،ص 24
مهدی صفری
بخش نهج البلاغه تبیان